سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدر درنگاه کشیش لبنانی

سخنرانی مطران جورج خضر
ترجمه: مهدی سرحدی


رفتار امام موسی صدر با غیرهمکیشان خود چنان بود که آنها نیز او را گرامی می داشتند. اختلافات عقیدتی موجب مرزبندی و خط کشی های سیاسی نمی شد. کشیش خضر از اندیشمندان مسیحی لبنان و استاد دانشگاه قدیس یوحنای بلمند لبنان در این سخنرانی خاطرات و روابط خود را با موسی صدر تشریح کرده و از اندیشه های بلند او سخن می گوید.

نخستین بار که سخنرانی امام موسی صدر توجه مرا به خود معطوف کرد، زمانی بود که در میان جمعی سخن می گفت که اغلب آنان مسیحی بودند. ایشان «انسان» را خطاب قرار داده بود و به یاد ندارم که در آن سخنرانی به آیه ای از قرآن استناد کرده باشد. چنین روشی را در میان هیچ یک از علمای مسلمان نشنیده و نخوانده بودم. با خود گفتم: در حضور پیشوایی ایستاده ام که قادر است اندیشه های انسانی را مبنای گفت وگو قرار دهد، تنها به «مسجد» محدود نشود و از آن فراتر رود.
دیگر بار، از زبان خود ایشان شنیدم که می فرمود: «آنچه را در مسجد بر زبان می آورم، در همه جا می توان تکرار کرد. » بدین ترتیب، ایشان به وحدت میان باورهای آدمیان که از همگونی و صداقت فطرت آدمی سرچشمه می گیرد، پی برده بود و صاحب چنین اندیشه ای می تواند شیوایی کلام را در همه عرصه ها به منصه ظهور برساند، بی آنکه از معیارها عدول کرده باشد. انسانی که با تکیه بر ایمان به خداوند، اعتماد به نفس یافته باشد، خود را پرچمدار رسالت الهی می بیند و چنین کسی قادر خواهد بود بدون جدل، مناقشه و یا برتری جویی، با هر اندیشه ای به گفت وگو بنشیند، و اوست که رسالت الهی را با دقت کامل و با اخلاص بی شائبه بر دوش می کشد. اینکه کسی بر اثر باور عمیق به رسالتی که بر دوش دارد، آن را در معرض آسیب و تهدید نبیند و بداند که باور راستین او را نیازی به حمایت اشخاص نیست، به راستی در مجامع دینی کم نظیر است.ایشان به جهان شمولی اسلام و تمدن و کلام و فقه و هنر و به طور کلی به «تمدن» اسلامی پایبند است، اما ضمن وفاداری به پیشینه خویش، آنچه را جهان پهناور برای گسترش «فراخوان» او در اختیارش گذارده، می پذیرد تا دعوت خویش را با قدرت و صلابت آشکار سازد و به پرچمدار عصر خویش مبدل شود. هم او بود که توانست با هوشمندی در عرصه «حال» باقی بماند، بی آنکه ذره ای از باورهای «گذشته» را رها سازد.با نگاهی گذرا به کتاب «مکتب اقتصادی اسلام»، رویکرد امام به «اقتصاد سیاسی» و آگاهی ایشان از مکاتب اقتصاد سیاسی غرب و تلاش وی برای اصلاح آنها با استفاده از اسلام، به عنوان یک ایدئولوژی، قابل درک خواهد بود. در اسلام واژه « اقتصاد»، ناشناخته و ناخوشایند نیست، چنان که در آئین اسلام درباره دنیا سخن به میان آمده و خداوند نیز احکام اقتصادی ویژه ای را مقرر فرموده است. در واقع « انسانی بودن» اسلام اگر تعبیر درستی باشد از ملکوتی بودن آن نشات می گیرد، از این رو است که اسلام به عنوان یک مفهوم کلی، با غرب، که آن نیز یک مفهوم کلی است، مواجه می شود و این رویارویی، تعارض و اختلافی پدید می آورد که گاه به تقابل و مناقشه منجر می شود و گاهی هم در حد یک تعارض و اختلاف باقی می ماند. این رویارویی، مسلمانان را بر آن می دارد که یک نگرش کلی نسبت به جهان هستی داشته باشند و آن را نقد و بررسی کنند. امام صدر با آگاهی از نظریات مارکسیستی، در کتاب مذکور برخی از اصول مارکسیسم را بر اساس کتاب « سرمایه» مارکس، مورد نقد و بررسی قرار می دهد. در خصوص افزایش ثروت و چگونگی توزیع آن بر اساس روش مارکسیستی مباحثی را مطرح می کند و سپس به بحث ارزش افزوده و تجارت می پردازد و روش اسلام در توزیع ثروت را بیان می دارد. در ادامه نیز با ذکر مسئله تحریم ربا در اسلام، عناصر سه گانه اقتصاد یعنی کار، سرمایه و ابزار را توضیح می دهد. نظر ایشان در کتاب مذکور آن است که اسلام در خصوص مسائلی چون ارث، وجوه شرعیه مانند خمس و زکات، تقسیم غنایم و سود، و چگونگی بهره برداری از زمین ها و تملک آن، احکام اقتصادی خاص خود را دارد.
امام به رابطه میان مباحث مادی گرایانه و تحول مراحل تاریخی پی برده بودند، از این رو نظر اسلام درباره تحول روند تاریخ را در این کتاب بیان کرده و یادآور شده اند که منظور از فلسفه اسلامی، همان فلسفه مسلمانان است. از نظر امام، فلسفه اسلامی یک ساختار گزینشی دارد. به عقیده من، نوآوری امام در مبحث اقتصاد آن است که ایشان برخلاف دیگران، مدعی وجود یک « ساختار» ویژه در اقتصاد اسلامی نیستند، بلکه آن را تنها یک مکتب یا رویکرد می دانند. تفاوت امام با بسیاری دیگر از اندیشمندان معاصر ایشان در همین است، زیرا بسیاری دیگر از اندیشمندان هم دوره ایشان، تاکید دارند که قرآن درباره تمامی مفاهیم و موضوعات، مواضعی اتخاذ کرده و موجودات را مبنا و محور قرار داده است. اگر امام صدر تنها به علوم دینی اکتفا می کرد، رسیدن به چنین نگرش آزاد اندیشه ای برای ایشان میسر نمی شد. جهانی بودن اندیشه امام در این عرصه، نتیجه گوناگونی منابع و مآخذ فکری ایشان بوده است.
بدون وجود چنین ابعاد فراگیر جهانی و احساس انسانی، غیر ممکن بود که امام بتواند مسیحیانی را که در آئین خود بسی استوار بودند، به سوی خویش جذب کند. نمی خواهم ادعا کنم که در بعد عقیدتی، امام از آموزه های مسیحیت استفاده می کرد اما لطافت مسیح ع هم در گفته ها و هم در روش بیان ایشان موج می زد.
آنچه از همه اینها مهمتر جلوه می کند آن است که در نوشته ها و گفته های امام، هیچگاه اثری از خصومت و مناقشه نیافتم. ایشان اسلام را به گونه ای تشریح می کند که اسلام، خود می خواهد خویشتن را آن گونه معرفی کند. و حتی شیوه ای را که اسلام در برابر دیگران تجویز کرده نیز به کار نمی برد، بدین معنا که اسلام در قرآن فرمان می دهد: « جادلهم بالتی هی احسن» اما ایشان هرگز حتی مجادله هم نمی کند.
در همین زمینه به یاد دارم که در اوایل دهه ۱۹۷۰م و در یکی از روزهای تابستان، امام در دانشکده دخترانه بیروت درباره « اسلام» سخنرانی می کرد. جلسات آن سلسله مباحث از سوی « سلوی نصار» ترتیب داده شده بود. ایشان در سخنان خود به این موضوع اشاره کردند که « در مسیحیت مفهوم دوگانه خیر و شر وجود دارد، زیرا انجیل یوحنا، ابلیس را رئیس این جهان نامیده است.»
من که نمی خواستم در حضور جمع با امام بحث کنم، وقتی تنها شدیم به ایشان عرض کردم: « ابلیس، پیش از رانده شدن از درگاه الهی رئیس جهان نامیده شده است و آن زمانی بوده که فرشتگان عهده دار امور هستی بوده اند. به هر تقدیر در انجیل چهارم، مراد از « جهان»، جهان گناه و خطا بوده است. بدین ترتیب برخلاف عقاید پیروان زرتشت و مانی، دوگانگی جهان ماورای طبیعت، در مسیحیت مورد پذیرش نیست.»
امام با شنیدن سخن من، بلافاصله از زیر قبای خود قلمی طلایی رنگ بیرون آورد و آن جمله را خط زدند. تواضع و فروتنی ایشان مرا شگفت زده کرد و دریافتم که هر گاه حقیقتی برایش آشکار شود، بر آن گردن می نهد.
از نگاه امام، « انسانیت» دارای وجودی واحد است و یکی بیش نیست. این نکته را در همایشی که در سال ۱۹۶۴م. در لبنان برپا شده بود، بیان کردند. در آنجا از او خواسته شد که مذهب تشیع را تعریف کند. او هم ابتدا ویژگی های خاص ملت ها، میراث، تجربیات مشترک، پیوند و وحدت میان آنان را مورد بررسی قرار داد. بی تردید ایشان منادی وحدت امت اسلام بودند. شکی نیست که اسلام نیز تعدد مذاهب و ادیان در جامعه را به رسمیت شناخته است و با روش خاص خود پیروان ادیان دیگر را محترم می شمارد، با این شرط که غیر مسلمانان ساکن در جوامع اسلامی به یاد داشته باشند که در سایه حکومت اسلامی زندگی می کنند.
به عقیده من، یکی از نکات جالب توجه در اندیشه امام صدر آن است که ایشان عقیده داشت که « رسالت و هدایت الهی سه مرحله دارد که از باطن و درون آدمی آغاز می شود و رسالت پیامبران در پی آن معنا می یابد ». ابجدیه الحوار، ص ۳۵
نوآوری ایشان در این عرصه آن است که نقش عقل و ضمیر انسان را در بخشی از روند هدایت الهی موثر می داند و آن را « رسول باطنی» خداوند می شمارد، چنان که در نامه پولس رسول خطاب به رومیان نیز مشابه چنین مفهومی را شاهد هستیم، یعنی یک فطرت انسانی واحد را پیش از بعثت پیام آوران و همراه با آنان در روند هدایت موثر می داند. آیا این بدان معنا نیست که همه مردمان در اداره حکومت سهیم هستند
در مدت زمان کوتاهی که امام در میان ما سپری کردند، فرصت لازم را نیافتند تا اندیشه خود را در قالب یک فلسفه سیاسی تبیین کنند. ایشان همچون پیامبران، به طور ناگهانی در میان ما ظهور کرد و پیام آوران را فرصت آن نیست که مبانی اندیشه خویش را به طور کامل و همچون بنایی استوار برپای دارند. اما آنچه او پایه گذار آن بود، برای ما کافی است تا ساختاری منسجم بر فراز آن برپا کنیم. اکنون با این پرسش روبه رو هستیم که در اوضاع سیاسی کنونی، آزادی را چگونه معنا کنیم اقلیت ها چگونه می توانند نسبت به بهره مندی کامل از آزادی اطمینان حاصل کنند ... این قبیل پرسش ها در آینده بسیار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
نخستین برداشت و درک من از اندیشه های امام صدر آن بود که ایشان با آگاهی از « روش»های مورد بحث در علوم اجتماعی توانست اوضاع شیعیان را درک کند و به آن جایگاه و شٲن اجتماعی دست یابد و این روش ها بر مبنای آمار استوار است. امام توانست دغدغه های خیرخواهانه فردی خویش را به یک رویکرد زیربنایی و اصولی در سطح جامعه شیعیان مبدل سازد و این، آغازی بود بر مباحث اجتماعی و جامعه شناسانه در میان شیعیان لبنان. و چه بسا بخش مهمی از این موفقیت از آن ناشی می شد که امام در حوزه تئوری و عمل، میان « فراخوان دینی» و « خدمت به محرومان» یک پیوند و ارتباط عالی برقرار کرده بود، به گونه ای که « دینداری» را روح و اساس فعالیت های اجتماعی خویش می دانست.
یکی دیگر از دستاوردهای ایشان، تلاش برای ایجاد آمادگی دفاعی و رزمی در میان جوانان جنوب و مسلح ساختن آنان از سال ۱۹۶۹م. بود، تا « هسته اصلی مقاومت ملی» را برای روزهای دشوار پایه گذاری کنند. وقتی تمامی این دستاوردها را در کنار هم قرار دهیم، با ساختار سامان یافته و تکاملی مواجه می شویم که از ایمان و عقیده آغاز می شود و با گذر از مباحث اجتماعی، در رویارویی و دفاع در برابر دشمنان جلوه عملی می یابد. در واقع، نگرش
تکامل یافته ای را پیش روی خود می بینیم که در عرصه مذهب تشیع، از باور و عقیده آغاز و به جهاد و مقاومت ملی و میهنی منتهی می شود. بدین ترتیب، یک « بسیج مردمی» شکل می گیرد و روند معین و از پیش تعیین شده ای را از ابتدا تا به انتها طی می کند. این همه در حالی است که امام، با همه ادیان و مذاهب موجود در لبنان رابطه برون گرایانه و آزاداندیشانه دارد و در عین حال، با این رفتار خود هیچ گاه در پی گسترش نفوذ خویش نبوده است، چنان که امام علی ع می فرماید: « زهد به معنای آن نیست که تو مالک چیزی نباشی، بلکه زهد آن است که چیزی مالک تو نباشد.»
ابعاد انسانی و فراگیر اندیشه امام، در برخورد با جلوه های تمدن و تکنولوژی، بیش از پیش آشکار می شود، به گونه ای که در سال ۱۹۷۰م در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر « بن»، ویژگی های ملت آلمان را یادآور شد و آنان را « بر قله تمدن و پیشرفت تکنولوژیک» توصیف کرد و بر این اساس، آنان را به توسعه روابط خود با مشرق زمین و جهان عرب فرا خواند و آن را موجب « تحقق هدف آفرینش» برشمرد. بدین ترتیب شاهد هستیم که چگونه یک روحانی مسلمان، غرب را به عنوان یک معضل نمی نگرد، بلکه با آزاداندیشی با آن روبه رو می شود. ایشان در همان کنفرانس مطبوعاتی ساختار ویژه جامعه لبنان را یک « ضرورت فرهنگی» نامید که به سادگی می تواند « گوش شنوا و زبان گویای پیوند و گفت وگو میان شرق و غرب و میان قاره ها باشد.» پیش از آن نیز لبنان را « یک نیاز جامعه متمدن برای آغاز گفت وگو میان اعضای پیکره بزرگ جامعه انسانی» نامیده بود. اینکه ۳۰ سال پیش، در اندیشه امام موسی صدر لبنان به عنوان نمادی از بشریت فرهیخته مطرح شده، نکته قابل توجهی است.
جمله دیگر ایشان در کنفرانس بن نیز بسیار پرطنین بود، آنجا که فرمود: « در لبنان، نظامی منحصر به فرد و جامعه ای متشکل از طوایف و مذاهب گوناگون پدید آمده است که با آزاداندیشی به جهان می نگرد و می توان آن را یک « ضرورت دینی» نامید که امکان همزیستی ادیان و مذاهب در کنار هم و در جامعه ای واحد را به اثبات می رساند. در عین حال، وجود چنین لبنانی یک نیاز دنیای متمدن است که وجود روابط مذهبی و دینی میان طوایف گوناگون، هر یک از آن طوایف را به روزنه هایی برای تبادل فرهنگ و تمدن در جهان مبدل می سازد.
بدین ترتیب، با حمایت از ارتباط برون گرایانه مسیحیان با سراسر جهان و ایجاد پیوند میان آنان و جهان عرب، لبنان به « محلی برای ایجاد پیوند و تفاهم» تبدیل شد. این سخن امام نشان می دهد که ایشان ارتباط عمیق با اندیشه اروپایی را ناخوشایند نمی دانست و به عبارت دیگر، غنای فرهنگ های وارد شده به لبنان را پذیرفته بود.
ایشان ادیان را تنها مجموعه ای از باورهای غیرملموس نمی دانستند، بلکه آن را در چهره هایی متجلی می دیدند که در همین دنیا نیز جلوه پروردگار را می نگریستند. اصولا ادبیات ایشان چنین بود. یکی از اشخاص مورد علاقه آن بزرگمرد والاگهر، پدر «یواکیم مبارک» بود. امام صدر، مناسبت ها و اعیاد مسیحی و اسلامی را نه تنها در بعد زمانی، بلکه در دل های پیروان آنها نیز متقارن و همزمان میدانست، تا جایی که درخصوص میلاد مسیح می فرمود: « ولادت او، تجسم کلمه الله بود و سربلندی با او به دنیا آمد.» دیگر بار در یکی از سخنرانیهای خود یادآور شد: « مسیح کبوترفروشان و صرافان معبد را می گفت: «سرای پدرم جایگاه نیایش است اما شما آن را دخمه دزدان کرده اید.»
امام گفتار را از رفتار جدا نمی دانستند. از نگاه ایشان همه تجلیات ایمان در قالب زمان و در میان مردم معنا می یابد. در نظر وی، تاریخ تنها از « واژگان» زاده نمی شود بلکه به تعبیر خود ایشان « شکل گیری روند تاریخ حاصل همکاری انسان و جهان است و این حرکت، همواره رو به تکامل دارد.»
برداشت و درک من از این گفته آن است که امام صدر، تاریخ را رو به تکامل و در حال حرکت به سوی نقطه اوج می دیدند. همفکران « دی شاردان»، که اندیشه هایش در میان فرهیختگان معاصر امام تاثیرگذار بود نیز چنین باور داشتند.
بی گمان چنین نگرشی نسبت به تاریخ، مسئله راست و چپ را نیز مطرح می کند. در این خصوص، خبرنگار روزنامه کویتی « القبس» از ایشان پرسید: « چرا با چپگرایان لبنان تا این حد تند برخورد می کنید» و امام در پاسخ گفتند: « من با چپگراهای لبنان برخورد خشنی ندارم، بلکه اگر چپ گرایی را «تحول خواهی» معنا کنیم، خودم را نیز یکی از سردمداران آن می دانم.»
چنین پاسخی برخاسته از پیشینه ای است که امام در عرصه مبارزه در لبنان در ذهن داشت. تردیدی نیست که ایشان سکولاریسم را نفی کرد و همگان را به نفی ساختار طایفه گرایی سیاسی فرا خواند، پیش از آنکه علل آن را به تفصیل بیان کرده باشد.
بنا ندارم که در این فرصت کوتاه، همه آنچه را که امام در مورد جنگ و مبارزه و مسئله فلسطین و لبنان بیان کرده است، بازگویم. مواضع ایشان در این خصوص، آشکار و مشخص است. اما برداشت من از ادبیات و شیوه بیان ایشان آن است که در اندیشه امام موسی صدر، تناقضی میان دو حوزه « عام» و « خاص» وجود نداشت و همین امر بود که ایشان را همزمان در عرصه های ملی و بین المللی تاثیرگذار جلوه می داد. اینکه امام چگونه توانست از یک سو شیعیان و اهالی جنوب و سراسر لبنان و فلسطین را به عرصه مبارزه وارد کند و از سوی دیگر با اندیشه ای فراگیر، تمامی جهان را مخاطب قرار دهد و خود را در کنج خلوت محدود نکند، در جای خود قابل تامل است.
علاقه امام به یک موضوع، هیچگاه موجب نشد که دیگری را دشمن بدارد. حتی در جنگ های داخلی لبنان نیز تنها طرف مقابل را مقصر نمی دید و خطاهای آنان را بیان نمی کرد بلکه اشتباهات یاران خود را نیز یادآور می شد و همواره در پی چاره بود و امید آن داشت که هر یک از طرفین، دیگر بار خود را باز یابد. چه بسا ایشان در برخورد با دیگران، با تاسف و اندوه سخن می گفت، اما هیچگاه تنش و چالش به وجود نمی آورد. زمانی هم که مواضع عملی و اجرایی را در قالب تئوری و نظریه بیان می کرد، بر اصل « کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» تاکید داشت. این تعبیر را در عقاید فلاسفه قدیم و جدید نیز مشاهده می کنیم. ایشان روابط میان مومنان پیرو حضرت ابراهیم را چنین تشریح می کرد: « تفاوت میان مسلمانان و مسیحیان، همچون تفاوت دو مفهوم تکامل با یکدیگر است.»
آنچه در گذشته و حال تحت عنوان « همکاری در ساختن کشور» و « همزیستی در کنار یکدیگر» مطرح می شود، در واقع از همین اندیشه نشٲت گرفته است. ایشان فرمود که همه ما « کامل» هستیم و این اظهار نظر بر یک بینش فلسفی استوار بود. این گونه نبود که یک جمله خبری و بدون پشتوانه فکری باشد. به عبارت دیگر، ایشان « واحد بودن» گروه ها و « جمع بودن» افراد را دریافته بود و « آزادی» کامل را مبنای این نگرش بر می شمرد، چنانکه چند سطر پس از آن، این گونه ادامه داد: « نخستین شرط لازم برای تبدیل کثرت به وحدت، «آزادی» است.» تاکید فوق العاده امام بر « انسان»، به طور ضمنی، نفی « طایفه گرایی سیاسی» در لبنان و در میان ساکنان یک میهن واحد را القا می کرد.
آری، احساس آن بزرگمرد چنین بود و به عقیده من، احساس بخشی از فرهنگ است. در عین حال امام همچنان یکی از پیشتازان فرهنگ اسلامی است و آن را از لحاظ تاریخی، دربردارنده فرهنگ تمام ملت ها می داند و به خاطر دارد که گذشتگان، اقتباس از فلسفه و علوم یونانی را پذیرفتند، اما در برابر شعر و هنر یونان باستان، محافظه کارانه عمل کردند. امام صدر درباره دستاوردهای تمدن اسلامی برای جهانیان، مباحثی طولانی مطرح کردند، اما در صحت ادعای کسانی که تلاش کرده اند تا همه اکتشافات دنیای جدید را با قرآن پیوند دهند، تردید دارد. ایشان این موضوعات را در کتابی تحت عنوان « الاسلام و ثقافه القرن العشرین» اسلام و فرهنگ قرن بیستم مطرح و آنچه را اسلام برای دنیای معاصر به ارمغان آورده، تشریح کرده. انتظار من آن بود که در مقابل، بحثی هم درباره دستاوردهای قرن بیستم برای جهان اسلام داشته باشند، زیرا دنیای اسلام نیز مفاهیم بسیاری همچون تعاریف آزادی، کارکردهای اجتماعی، مفاهیم علمی، هنری و اندیشه معاصر را از دنیای جدید اقتباس کرده است و این موضوع بیانگر آن است که میان دنیای اسلام و تمدن جهان معاصر، یک ارتباط دوسویه وجود دارد.

روزنامه شرق، 1385/6/15